![]() |
![]() |
|
| بريده هايى از زندگى نو مهاجران و رويداد ها در كانادا |
|
سعى ميكنم خيلى مختصر و در چن پست، سفر يكماهه ام رو به ايران شرح بدم......اولين مشكل سفر از جايى شروع شد كه وقتى تو فرودگاه پيرسون دنبال پرواز ام با "لوفت هانزا" به فرانكفورت و بعد هم تهران ، گشتم، يافت نشد كه نشد! وقتى به مسول باجه لوفت هانزا مراجعه كردم، گفت اپراتور مسير اول تا فرانكفورت ، " اير كانادا" آست ..پس دنبال اير كانادا به فرانكفورت با شماره پرواز جديد بگرد!.ولى ساعت پروازتغييرى نكرده...فرصت مناسبى براى اعتراض نبود..تازه اعتراض هم ميكردم چى ميشد..هيچى..پس مثل يه مسافر حرف گوش كن اعترض ام رو خوردم... ولى راستش حالم بد شد..چون از "اير كانادا" تجربه خوبى ندارم و اگه ميدونستم فقط نيمى از مسير يعنى از فرانكفورت تا تهران با لوفت هانزاست اصلا اين بليت رو نميخريدم....خلاصه با دلخورى به سمت بخش بازرسى و گيت هاى خروجى رفتم....مسخره بازى هميشگى فرودگاه تورنتو شروع شد....باز كردن كمربند....در آوردن كفش...گذاشتن همه اينها در سبد و اضافه كردن كيف پول و كليد و كت به همه اينها تا از درون دستگاه رد بشه....خارج كردن نت بوك و قرار دادن اون در يه سبد ديگه.......درد سرتون ندم اونور دستگاه بعد بازرسى بدنى، تو 5 دقيقه بايستى دوباره لباس هاتون رو بپوشين و اسباب هاتون رو سر جاش بزارين درست مثل سرباز خونه....... يه چيزى تو "SWISS CHALET" يا همون " سيروس شله" خودمون خوردم و به سمت گيت رفتم....سوار كه شدم از حماقت هميشگى " اير كانادا" يكى سر جام نشسته بود و بلند هم نميشد! وقتى به مهموندار گفتم.....بعد 10 دقيقه طرف رو بلند كرد...اما باكس هاى بالا سر پر بود و وسايل دستيم همينطور رو دستم مونده بود! به مهموندارى گفتم ولى توجهى نكرد و نهايت موقع پرواز مهموندارى كه كمربند ها رو چك ميكرد معترضانه گفت چرا وسايلت دستته؟وقتى ماوقع رو گفتم طلبكارانه و بدون عذر خواهى وسايل منو به داخل يكى از باكس هاى انتهايى هواپيما گذاشت.....خلاصه " مار از پونه بدش مياد دم لونه اش سبز ميشه"منم به جاى لوفت هانزا گير اير كانا دا افتادم! كه نه مهماندار درست درمونى داره نه پذيرايى درست و حسابى.....خوشبختانه. صندلى من "راهرو" بود يه هنديه وسط بود و يه خانوم مسن كه نميدونم كجايى بود " پنجره " نشسته بود...اين خانوم تا فرانكفورت بيش از 10 بار دستشويى رفت هنديه كه با من همصحبت شده بود ميگفت فك كنم ديابت داره!.....ولى خودش هم سر منو خورد...2 شات "آ سكاچ" زد و افتاد به حرافى كه زنم كجا كار ميكنه و خودم كجا كار ميكنم و دختر و پسرم كالج هستن و ما همه موفق هستيم و سخت كوشش ميكنيم...تا كله اش از گرمى ميافتاد ساكت ميشد....ولى وقتى " درينك " رو ميزد نطق اش باز ميشد...داشت ميرفت "دهلى نو" و ميگفت از اونجا ميرم روستا مون تا فاميل رو ببينم و برگردم....و روستا شون هم تا دهلى 6 ساعت زمينى فاصله داشت..كمى هم درد دل كرد و گفت همه به من ميگن خيلى سخت كوش هستم ولى ايرادم اينه كه زياد مشروب ميخورم....تو دلم گفتم نه ايرادت زياد حرف زدنت بعد خوردن مشروبه!..... فرانكفورت از هم ديگه خداحافظى كرديم و منم بعد 5..6.. ساعت ترانزيت تو فرانكفورت و خستگى و بازرسى هاى خسته كننده سوارهواپيماى " لوفت هانزا" اى اصل شدم!.....واقعا رفتار خوب و مهربونى داشتن مهموندار هاش......لباس با طراحى خوب...پذيرايى به موقع، و توجه به مسافر..با اينكه مقصد ايران بود و تقريبا تمامى مسافر ها به جز چند نفر ايرانى بودن، و مهموندار ها مجبور به رعايت بعضى موازين بودن، خيلى خوشرو برخورد ميكردن....ينى اگه بخوام "لوفت هانزا " رو " با " اير كانادا" مقايسه كنم مثل اين ميمونه كه بخوام يه" هتل "رو با يه" مسافر خونه" قياس كنم... ادامه داره |
|
+ نوشته شده در
2013/11/6ساعت 17:10 توسط كانادا كليپ |
|
|
صفحه نخست پست الکترونیک آرشیو عناوین مطالب وبلاگ |
| درباره وبلاگ |
درك اشتياق دوستان براى مهاجرت، خصوصا كانادا، انگيزه اى شد تا دورنمايى مختصر از زندگى نو مهاجران (به ويژه ايرانيان در تورنتو )و رويداد هاى كانادا بازگو شود تا شايد كمكى بسيار كوچك به انتخاب و تحليل اين عزيزان در مدتى هر چند كوتاه بنمايد .
از سوى ديگر، مرور گاه و بيگاه تار نما ها و وبلاگ هايى در مورد كانادا ،با عنوان هاى مهاجرت،تحصيل،كار،زندگى.......و ده ها موضوع مفيد ديگر دليلى شد تا تكه كوچك ديگرى از اين جورچين (پازل) مكان يابى شده و با كمك ديگر دوستان به شكلى منطقى و قابل قبول و بدور از ديدگاه هاى شخصى در محل خود قرار گيرد. اميداينكه اين تكه ها درمكان درست جاى گيرند و نقطه اتكايى براى ديگران باشند. |
| پیوندهای روزانه |
|
--- وبلاگ خداحافظ كانادا --- وبلاگ كانادا مدينه فاضله؟!(مهاجرت به کانادا، آری یا نه؟) --- وبلاگ حميد يك متقاضى مهاجرت به كانادا با ويلچر آرشیو پیوندهای روزانه |
|
RSS
|