بريده هايى از زندگى نو مهاجران و رويداد ها در كانادا
به خونه رسيدم ....نگهبان شب هم كه پسر سرايدار بود و كلى حال و احوال كرد...پسر با اراده ايه...صبح ها دانشگاست...و شب ها هم نگهبان شب...باباش هم كه كار هاى شارژ و فضاى سبز وپاركينگ و بام و....غيره رو انجام ميده...يه افغانى هم هست كه آچار بدسته و هفته اى يه بار مياد و همه تعميرات جزيى از قبيل برق و كولرو رادياتور و....اينارو راست و ريست ميكنه....
رفتم و افتادم رو كاناپه و تلويزيون رو روشن كردم..داشت از ديدنى هاى همدان نشون ميداد....اينجا واقعا حس ميكنم خونه ام هست....ولى تو تورنتو انگار كه خوش نشين هستم و موقت.......هيچ چيز جاى وطن و خونه رو حتى  با تمام كاستى هاش نميگيره هر كى هم بگه ميگيره.....خوب ديگه ايرانى نيست و حسابش از ما جدا....

صبح با  يه خواب راحت و بدون استرس(عامل جدايى ناپذير زندگى تورنتويى) بلند شدم..امروز بايستى دنبال تعويض كارت هاى بانكيم برم چون منقضى شدن و بى اعتبار...خوب دوش گرفتم و صبحونه و گرفتن آژانس...يه روز خسته كننده رو پيش بينى ميكنم چون تو تهران كار ادارى اذيت كننده اس....اولين بانك رفتم ..يه بانك دولتى...نوبت گرفتم و وقتى نوبت ام شد به مسول باجه داستان رو گفتم..گفت برو باجه آخر....كارمنده اونجا كارت ملى رو ديد و گفت يه چن دقيقه ديگه كارتت آماده اس...اول فكر كردم ميگه چن روز ديگه ..پرسيدم چن شنبه ميشه؟....گفت همين جا منتظر باش چن دقيقه ديگه آماده اس....خداييش حال كردم!....(تو تورنتو اگه كارتت خراب بشه و كارت جديد بخواى يه چن روزى زمان ميبره..اگه هم EXPIRE بشه خودشون يه هفته جلوتر، كارت جديد رو  فرستادن ولى هر دو ملزم به اينه كه آدرس UP TO DATE باشه)....كارمنده راست ميگفت بعد يه چن دقيقه كارت ام آماده شد و خوش و خندان از بانك اومدم بيرون......مقصد بعديم يه بانك خصوصى بود....اونجا كارمنده گفت كارتت يه ماه اعتبار داره..يه ماه ديگه بيا...جبرا شرايطم رو گفتم و اينكه ايران نيستم..بنده خدا هم خودش از پشت باجه رفت با رييس اش صحبت كرد و همه كار ها رو انجام داد و كارت و حاضر و آماده گذاشت تو پاكت و داد دستم! فقط گفت يادت باشه اگه از اينترنت استفاده ميكنى رمز دوم و شماره كارت عوض شده و اون ها رو SET UP  كن......آقا و خانومى كه شما باشين..كارى كه فكر ميكردم چن روزه انجام شه و به اون هم راضى بودم از يه صبح تا ظهر انجام شد!....... مقدارى پول هم تو حساب هام  ريختم تا از اونور پرداخت هاى ريالى رو رو كه دارم ONLINE انجام بدم......

حالا اگه تو تورنتو بودم مگه ميشد؟...اصلا امكانش نبود ......خودشون كه معذرت ميخوام گوسفندن..رو سرشون  پى پى هم كنن صداشون در نمياد از بس كه محافظه كارن!....ما هم كه اعتراض كنيم  تحويل نميگيرن....چون شهروند درجه دو هستيم! كار رو هم بخواى به قانون و از اين حرف ها و وكيل بكشونى..اصلا ارزشش رو نداره....
يه جور هايى هم ورد زبونشونه"IT'S OUR COMPANY POLICY!" يعنى همينه كه هست ....حالا اگه مودب  باشن يه SORRY هم  آخرش ميزارن!...بگذريم..

ساعت 2 خونه بودم...بيشتر وقت هم تو سنگينى ترافيك گذشته بود..نه براى انجام كار.....خواهرم ديشب زحمت كشيده بود و برام از قورمه ديشب و ته چين گذاشته بود.....يخچال رو باز كردم و غذا ها رو گرم كردم و نوشابه و دوغ آبعلى رو هم زدم تخت اش.....پرده ها رو كنار زدم و چون پذيرايى رو به جنوبه يه آفتاب دلچسب پاييزى كاناپه رو پوشوند با خودم فكر ميكردم دلم براى آفتاب هم تنگ شده...تورنتو كه بيشتر سال بدون آفتابه و تازه آپارتمان منم رو به شماله كه اصلا آفتاب نميگيره!....برا همين هم اونجا همه اش شيرى كه با ويتامين "D" غنى شده ميخورم!..تا دچار پوكى استخون نشم!..

يه چرتكى زدم وبعدش با يكى از آشنا ها كه  دندون پزشكه تماس گرفتم....هر سرى ميام ايران دندونام رو پيشش"CHEKUP"ميكنم...هم كارش خيلى عاليه هم هزينه اش يك سوم كانادا در مياد تازه اونجا هم كه وقت هيچى ندارم چه برسه به دندون پزشكى و نوبت و نوبت كشيو از اينجور چيزا كه ناز دكتر و منشى و ...و غيره رو بكشى كه ميخوان يه ماه طول بدن...
بعد احوالپرسى با دكتر و چاق سلامتى گفت 2 روز صبح بيا كه خلوت تره و همه رو برات چك ميكنم...
تشكر كردم و اولين جلسه رو براى صبح فردا گذاشتم..

ادامه داره

+ نوشته شده در  2013/11/21ساعت 18:17  توسط كانادا كليپ | 
 

ساعت هاى 7.. 8 بود كه رسيدم...خواهرم و همسرش و خواهر زاده هام  و همينطور نامزد هاشون همه بودن..........احوالپرسى گرمى بعد  يه سال  انجام داديم......خوب همه هم لباس رسمى و مهمونى...منم كه عادت به كت و شلوار و كراوات از اين چيز ا  ندارم با شلوار جين و پيراهن!...... صحبت گل انداخت و همه هم يكصدا كه خوب شد رفتى..اينجا كه هر روز دريغ از ديروز!....حالا همه هم دانشگاه ديده و اروپا  رفته ولى توريستى !...خوب قطعا مسافرت توريستى خوش ميگذره ولى مهاجرت چيز ديگه اس......

هر چى از مشكلات كارى و فرهنگى و سيستم پزشكى كانادا ميگفتم داستان " نرود ميخ آهنين در سنگ" بود.....پيدا بود كه در ايران اينقد دافعه اقتصادى اجتماعى فرهنگى ايجاد شده كه صرفا هدف رفتن شده ، نه تفكر در مورد جاذبه  و شرايط اونور آب....... اين تب رفتن به اروپا و آمريكا و استراليا هم بيشتر تو قشر جوونه...قشر مسن و ميانسال عملا تو اين بازى نيستن...چون به قول دامادمون كه ميگفت: برا من و خواهرت  همينجا بهتره...خونه و ماشين و ويلا مون رو داريم ..درامد مون هم بد نيست خارج هم كه سالى يه بار رو ميريم..حالا بريم خارج بمونيم بگيم چند منه؟!!....ولى برا بچه ها كه تازه اول كارن خوبه ما همينجا راحتيم...

گفتم زحمتى كه بچه ها ميخان اونور بكشن ، نصف اش رو همينجا بكشن كلى جلوتر هستن...كه خواهر زاده ها و نامزد هاشون با خنده و با هم گفتن..پس چرا شما 10..15.. ساله كه رفتى و موندگار شدى؟...گفتم منم جوون بودم و جاهل !...فكر ميكردم زندگى كه همه اش پول و تحصيل نيست !...آرامش ميخواستم.....ولى بعد چن سال موندن ديدم " آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم، یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم!".......زندگى موقت در اروپا و آمريكا خوبه ولى مهاجرت و موندن دايم اصلا!....

بگذريم ...بعد هم كمى ودكا "ABSOLUT" كه ميگفتن از كردستان عراق مياد  زديم و موزيك و رقص ...از باباكرم گرفته تا قاسم آبادى! و جاهلى!...... يه سالى بود اينجور كيف نكرده بودم در جمع خانواده و عزيزان ......بعد هم قورمه سبزى اصل و ته چين مرغ و باقالى پلو با گوشت ......آخر شب هم كه بيليارد..البته شرط سلامتى ....

 در اواخر ميانسالى، خيلى از اين جمع لذت بردم...وقتى به خواهرم گفتم چه جورى با كار هاى مالى شركت به پخت و پز هم ميرسى گفت هفته اى يه باره!.... روز هاى كارى رو مهمون رستوران هستيم!...كه همه  زديم زير خنده.....با خودم فكر كردم چه جمع خوش و شادى دارن....و همه هم فعال .......با مهاجرت تعدادى از اين جمع يه كشور ديگه، اين شادى ديگه وجود نخواهد داشت..............

آخر شب هم شوهر خواهرم منو رسوند گفت يه چيزى ميگم از خنده منفجر شى..گفتم بگو...گفت اين ماشينو 3 سال پيش خريدم 40 ميليون الان ازم 130 ميليون ميخرن!....گفتم مهاجرت نكنى هان اونور از اين خبرا نيست!............من و دامادمون تقريبا هم رشته ايم....اون قبل انقلاب فرهنگى درسش تموم شد ....منم چون 4....5 سالى ازش كم سن تر بودم خوردم به انقلاب فرهنگى !.......نتيجه اش اين شد كه درس من 10 سال بعد تموم شد!.........بهش گفتم شانست خوبه...درس ات هم كه 10 سال زودتر از من تموم شد!.........
به خونه رسيديم و خداحافظى كرديم..

ادامه داره

+ نوشته شده در  2013/11/18ساعت 18:49  توسط كانادا كليپ | 
 

صبح آفتاب نزده از خواب پريدم...ساعت خوابم به هم ريخته..چه بهتر!....يه دوش گرفتم و زدم بيرون...اول از همه 2 تا سنگك فرد اعلى و پدر مادر دار گرفتم اونم خشخاشى..چه قد؟...3000 تومن...با اين بول تو" NO FRILLS" يه نون "پيتا" هم دستت نميدن!...خوشحال و خندان در بين راه از نون هم يواشكى ميخوردم!...اومدم بقالى سر خيابون..به قول خودش " مينى سوپر"..طبق عادت شير كم چرب  و آب پرتقال و چاى سبز و آب معدنى و دستمال كاغذى و گردو و روغن كانولا و بيسكوييت نارگيلى و تخم مرغ و نوشابه و ...و از همه مهمتر دوست گمشده ام"پنير تبريز"! رو خريدم....اين همه جنس خريدم 60000تومن!....يعنى حدود 20 دلار !

.....اگه تو NO FRILLS كه تازه قيمت هاش نسبت به بقيه سوپر ها تو تورنتو خيلى بهتره، اينارو ميخريدم بايستى 45 دلارى ميدادم يعنى حدود  130000 تومن!.....تازه خود بقال هم همه رو گذاشت تو كيسه و داد دستم و بنده خدا ميگفت قابلى هم نداره!...تو تورنتو كيسه ها رو پرت ميكنن جلوت اونم دونه اى 5 سنت خودت هم اينور نوار نقاله مثل فيلم عصر جديد " چارلى چاپلين" بايستى تند تند جمع كنى بريزى تو كيسه! اگه جا بمونى نفر بعدى جنس هاش با جنس هاى تو تصادف ميكنه!


بگذريم.. ..رفتم خونه يه صبحونه اساسى خوردم و شروع به تميز كردن حمام و آشپز خونه و شيشه ها كردم...........حدود 12 ظهر كارم تموم شد....و لباس ها رو ريختم تو ماشين و روشن اش كردم....يهو آب زد بيرون...ديدم خرطومى زيرش پاره شده.....مثل فرفره بازش كردم و به اژانس تماس گرفتم..تا اومد خرطومى رو دادم دستش و اونم نيم ساعته رفت يدكيش رو گرفت و آورد..زدم جا و دوباره روشن اش كردم..خيلى روان و خوب شروع به كار كرد..به خودم تبريك گفتم!....حالا اگه تورنتو بود دو هفته اين ماشين خراب بود تا درست بشه!..نصف قيمت ماشين رو هم بايست ميدادى تا درست بشه!..

شب هم خونه خواهرم دعوت بودم......خونه هم كه تقريبا راست و ريست شده بود..تا كار ماشين تموم بشه خوابيدم و وقتى هم بيدار شدم، همه لباس ها رو تند و تند اطو زدم....شستشو ملافه ها و رو بالشتى ها و رو تختى و غيره موند برا فردا......سال ها تنهايى زندگى كردن تو تورنتو ازم يه همه فن حريف ساخته! ...ولى بهتر از غر غر زن و بچه هست،  نه؟! ..........شب هم خيلى CASUAL لباس پوشيدم نه رسمى...يه شلوار لى و پيراهن...كفش واكس زده و كمى COLOGNE و آژانس و بعد هم مهمونى....

ادامه داره

+ نوشته شده در  2013/11/14ساعت 17:37  توسط كانادا كليپ | 
....درب رو باز كردم و وارد شدم..ساعت حدود 3 صبح به وقت تهران بود...جالب بود بعد يه سال ساعت ديوارى هنوز باطريش تموم نشده بود و كار ميكرد!..باطرى هاى چينى هم بد نيست!...

يه سرى به خواب ها زدم و حمام و آشپزخونه و پذيرايى..هيچ چيزى دست نخورده بوده بود..خدا رو شكر دزد نيومده!...حتى روزنامه  همشهرى يه سال پيش هم رو ميز بود و فقط دورش حسابى خاك نشسته بود.....خوب كارم در اومد فردا بايستى يه گرد گيرى و نظافت اساسى بكنم...خونه تكونى شب عيد ديگه!....يخچال رو راه انداختم و تميزش كردم...بعدشم اينقد خسته بودم كه رو كاناپه پذيرايى خوابم برد.....
...11..12..ظهر بود كه با زنگ تلفن از خواب پريدم....خواهرم بود..سلام احوالپرسى كرديم و رسيدن به خيرى گفت...بعد اونم خواهر و برادر هاى ديگه ام تماس گرفتن و كلى صحبت كرديم و خنديديم....همه هم ميگفتن بيا خونه ما...ولى خوب نميتونستم..چون بايد خونه رو راست و ريست ميكردم....تازه يادم اومد ريال هم ندارم و بايستى برم فردوسى دلار تبديل كنم...يه دوش گرفتم و آژانس تماس گرفتم و ماشين با راننده براى 2 ساعت گرفتم....
..سوار ماشين شدم و خيابون ها رو با اشتياق تموشا ميكردم!....راننده هم متوجه من بود...گفت از خارج مياين؟....
--آره
--كجا به سلامتى؟
--كانادا
--خوب جاييه....مسافر هاى ما كه سمت فردوسى ميرن اكثرا از خارج ميان يا خارج ميرن..خوب ميرن ارز بخرن يا بفروشن
--حالا از كجا فهميدين من اومدم  ؟شايد ميخواستم برم!
--از كنجكاوى تون در مورد خيابون ها متوجه شدم...
با خودم گفتم ..طرف عجب روانشناسيه!.....ولى خوب چون پول همراه ام بود و برادر و خواهر هم توصيه به احتياط كرده بودن، زياد وارد گفتگو نشدم...ولى راننده كه يه جوون حدود 30 سال بود بدون توجه به اينكه من گوش ميكنم يا نه، يه سخنرانى مفصل در مورد سياست داخلى و خارجى و خلاصه همه چى كرد..و آخرش گفت منم دارم ميرم استراليا!....با خودم گفتم دومين روزه ايرانم و 2 تا راننده ديدم هر دو هم ميخوان برن خارج....چه خبره!...
تو يكى از فرعى هاى فردوسى نگه داشت و منم رفتم يه صرافى همون نزديك و يه 3 تايى تبديل كردم..حالا طرف از من شماره حساب ميخواست تا بريزه به حسابم!...گفتم ولى من نقد ميخام..گفت پولم ميشه ولى 10 تومن از هر دلار كسر ميكنيم..گفتم باشه....يهو 15...20 تا بسته اسكناس گذاشت رو ميز....ديگه داشت كفرم در ميومد...گفتم تراول ندارين؟..گفت چرا اونم داريم ولى 10 تومن ديگه از هر دلار كسر ميشه..خلاصه ..با دو بسته تراول قضيه خاتمه پيدا كرد!.....برگشتم و سوار ماشين شدم...راننده گفت كارتون تموم شد؟
--آره خدا رو شكر...
--چه مدت هستين؟
--چن هفته
--يه ماه هم نميمونين؟
--نه..فك كنم 25 روز بشه...
راننده مجبور شد...بره از پايين و دوباره فردوسى رو بياد بالا....چه خبر بود!....يكى هوار ميزد اينقد ميفروشه..اون يكى ميگفت اينقد ميخره...موتور و ماشين و خريدار و فروشنده و دلال تو هم وول ميخوردن...رقم هايى هم كه فرياد ميكردن اينقد بالا بود كه تو تورنتو يه هفته قبل بايستى به بانك خودت ORDER بدى تا آيا CASH بهت بدن يا ندن!....خيابون فردوسى يه جور هايى شبيه "وال استريت" داره ميشه! البته با شكل و شمايل خاور ميانه اى!......
بگذريم..گرچه تبديل ارز ها تو اين بازار ارزونتر از بازار كانادا در مياد ولى شلوغى و عدم امنيت اون رو اعصاب آدم راه ميره!
دوباره به خونه برگشتم و راننده هم فقط 30000 تومن منو شارژ كرد كه معادل 10 دلار در مياد.....اومدم خونه و آستين ها رو بالا زدم و مثل يه نظافتچى شروع به گرد گيرى و نظافت كردم 2 ساعت كه گذشت ديدم دارم از گشنگى هلاك ميشم...تماس گرفتم و از رستوران نزديك خونه يه پرس جوجه كباب مخصوص با سالاد و ماست و نوشابه سفارش دادم....واى كه چقد بعد يه سال چسبيد!..تو تورنتو كه رستوران هاى    ايرانى ها به جاى جوجه كباب، جوجه كلاغ درست ميكنن و با انعام يه 25 دلارى شارژ ميكنن!...ولى اين جوجه كباب واقعا عالى رو با مخلفات  دم درب واحد با 20000 تحويل گرفتم كه 5000 تومن هم انعام دادم شد 25000 تومان ..خدا آشپز ش رو 120 سال زنده نگه داره!

...با انرژى شروع به كار كردم و يه تك همه چى رو گرد گيرى كردم....نظافت حمام و آشپزخونه و شيشه ها موند برا فردا....دلم برا تلويزيون LED 58 اينچى و اسمارت ام تنگ شده بود!...روشن اش كردم و به به!.. ماهواره هم كار ميكرد!..مثل اينكه نيرو انتظامى به بام ساختمان ما كارى نداشته!......

...زنگ واحد رو زدن سرايدار بود بعد  خوش و بش گفت ببخشين مزاحم شدم..اين يه سال كه نبودين موتور خونه و فضاى سبز رو درست كردن و نقاش راه پله و ورودى و ..انجام دادن..
گفتم گرفتم عزيزم سهم من چه قد شده؟....گفت ناقابله..800 تومن...يه حساب سرانگشتى كردم...و گفتم شارژ ماهونه همون 90 تومنه گفت سر راست اش كردن شده 100 تومن..خلاصه جرينگى 2 تومن بابت شارژ سال بعد و تعميرات به عزيزمون دادم و رسيد گرفتم و 100 هم به سريدار عزيزمون دادم كه به سختى قبول كرد...در كل 700 دلار بابت يه سال...... عاليه! تورنتو فقط بابت هزينه نگهدارى يه آپارتمان مشابه بايستى ماهى 700دلار داد!....بازم خدا رو شكر كردم....
همينجورى چرت ميزدم رو كاناپه پذيرايى و ماهواره ميديدم و مزه اين جوجه كباب عالى هم زير دندونم بود  تا خوابم برد.....

+ نوشته شده در  2013/11/12ساعت 17:31  توسط كانادا كليپ | 
....داخل تاكسى فرودگاه نشسته بودم اونم نه مثل تورنتو در صندلى عقب..بلكه در صندلى جلو و پيش راننده...راه كه افتاديم صحبت مون با راننده گل انداخت (و چه حالى كردم اولين صحبت با يه راننده تاكسى هموطن بعد يه سال)..پرسيد از كجا اومدى؟..گفتم كانادا...گفت مسافرتى يا موندگارى؟ گفتم سال هاست موندگارم ولى اونور....


--خوب كارى كردى ما كه اينجا زير گرونى له شديم..
--چطور؟..من يه سال پيشم چن هفته اى ايران بودم زياد بد نبود...
--خوب..دلار ميزنى زمين حالشو ميبرى!
--ممكنه ..ولى اونورم خبرى نيست..آواز دهل از دور خوش است...
--خوب آره ولى تو اين يه سال هم ايران خيلى بد تر شده...ميدونى من دانشجوى دكتراى حقوق هستم..ولى با  زن و بچه شب ها هم رو تاكسى فرودگاه كار ميكنم.....صبح ها هم اداره....كار هاى درست حسابى تو رشته حقوق رو هم به" آقازاده ها "ميدن نه به ما..منم تو يه اداره ميرزا بنويس شدم...
--ولى وطن خودته....با مردوم خودت زندگى ميكنى  چه خوب چه بد...ما ها كه اونور نوكر خارجى ها هستيم...
--كاش منم نوكرى اونا رو ميكردم!
--نگو بابا خيلى ناشكرى..
--نيستى اينجا نميدونى...
--شما هم اونور نيستى نميدونى!..
--منم دارم اونورى ميشم.....دارم براى فرانسه اقدام ميكنم...يا اگه نشد همون كبك تو كانادا چون تو حقوق سر و كارمون با زبان فرانسه هست..نه انگليسى...
--حالا كارت درست ميشه ميرى فرانسه ...به حرف هاى من ميرسى...
--نميدونم زنم هم اينجا رو بيشتر دوست داره ولى دارم قانعش ميكنم بريم..
--بيچاره ميشى هان!..اونور كه سخت هست...زنت هم كه مخالف باشه واويلا!
--حالا چرا اينقد از اونور ناراحتى؟..دلار كه ميگيرى..امكانات كه هست...اعصابت هم كه راحته...
--كار كه پيرمون در اومد گير بياريم..نگه داشتنش از بدست آوردنش مشكل تره...حقوق هم كه بابت مسكن و خوراك و پوشاك و ماشين همه اش صاف ميشه...سالى يه بار هم كه ايران ميام پس انداز ميپره ميره...فاميل و خونواده هم كه دورم نيستن...اينم شد زندگى؟
--اولا با اين پولى كه مياى ايران برو اروپا حالشو ببر....دوم خدا رو شاكر باش كه خرج و دخلت جوره...آخرش هم اگه ناراحتى بيا ايران پيش خودمون!
--راستش تو همين فكرم هستم....ولى  بعد 10 ..15 ..سال ديگه آلوده كار اونور شدم و تو ايران آشنايى.. پارتى اى چيزى  برا "كار يابى "ندارم و ديگه بد تر...سنم كه بالا رفته ...

راننده  هم به شوخى گفت من كه دارم ميرم فرانسه..بيا ايران همين تاكسى رو ميدم بهت كار كنى!
گفتم بد فكرى نيست...."اتو" هم ميزنم! و كلى با هم ديگه خنديديم......خلاصه اين آقاى دكتر راننده با اينكه 2 جا كار ميكرد و راضى هم نبود روحيه اش از من خارج نشين خيلى بهتر بود!...خوب هر كسى قدر داشته هاش رو نميدونه تا از دست بده....ايشون هم به اين روز هاى خوبش ، وقتى به فرانسه بره تاسف خواهد خورد....

به مقصد رسيديم و هزينه هم شد 45000 تومان 100 تومن داشتم..50 تومن دادم و اسباب هامو كه برداشتم برم گفت آقا اينم بقيه اش وقتى گفتم باشه قابلى نداره....منظورم اين بود كه برا خودش بمونه...ولى مثل اينكه ناراحت شد ولى با خنده گفت " هنوز ميتونم كار كنم!"...مابقى رو گرفتم و خدا حافظى كردم...و تو دلم گفتم اين صفا و صميميت رو محاله بشه اونور گير آورد....سال پيش تاكسى فرودگاه 30 تومن بود امسال شده بود 45...يعنى يه تورم 50% ولى اگه اين مسير طولانى رو در تورنتو با تاكسى ميرفتم ، بايستى 200 دلار رو ميدادم چيزى حدود 600 تومن!...
وارد ساختمون شدم..خوشبختانه كليد هاى ورودى رو عوض نكرده بودن و پسر سريدار هم مثل سال پيش هنوز نگهبان شب بود....وقتى از خواب پريد و منو ديد اول تو خواب و بيدارى گفت شما؟.....وقتى اسمشو  گفتم منو بجا آورد
--برگشتين؟
--آره...ولى موقت...عزيزم...همه چى مرتبه؟
--مرتب مرتب...خوش گذشت؟
--نه ولى خوبيش اينه كه گذشت..

خوشحال بودم كه حافظه خوبى داره و بعد يه سال تو 36 واحد منو شناخت!...اومد كمكم كرد و اسباب ها رو گذاشتم تو آسانسور.....رفتم بالا و درب رو به آهستگى باز كردم...

ادامه داره

+ نوشته شده در  2013/11/8ساعت 16:16  توسط كانادا كليپ | 
 

سعى ميكنم خيلى مختصر و در چن پست، سفر يكماهه ام رو به ايران شرح بدم......اولين مشكل سفر از جايى شروع شد كه وقتى تو فرودگاه پيرسون دنبال پرواز ام با "لوفت هانزا" به فرانكفورت و بعد هم تهران ، گشتم، يافت نشد كه نشد! وقتى به مسول باجه لوفت هانزا مراجعه كردم، گفت اپراتور مسير اول تا فرانكفورت ، " اير كانادا" آست ..پس دنبال اير كانادا به فرانكفورت با شماره پرواز جديد بگرد!.ولى ساعت پروازتغييرى نكرده...فرصت مناسبى براى اعتراض نبود..تازه اعتراض هم ميكردم چى ميشد..هيچى..پس مثل يه مسافر حرف گوش كن اعترض ام رو خوردم...

ولى راستش حالم بد شد..چون از "اير كانادا" تجربه خوبى ندارم و اگه ميدونستم فقط نيمى از مسير يعنى از فرانكفورت تا تهران با لوفت هانزاست اصلا اين بليت رو نميخريدم....خلاصه با دلخورى به سمت بخش بازرسى و گيت هاى خروجى رفتم....مسخره بازى هميشگى فرودگاه تورنتو شروع شد....باز كردن كمربند....در آوردن كفش...گذاشتن همه اينها در سبد و اضافه كردن كيف پول و كليد و كت به همه اينها تا از درون دستگاه رد بشه....خارج كردن نت بوك و قرار دادن اون در يه سبد ديگه.......درد سرتون ندم اونور دستگاه بعد بازرسى بدنى، تو 5 دقيقه بايستى دوباره لباس هاتون رو بپوشين و اسباب هاتون رو سر جاش بزارين درست  مثل سرباز خونه.......

 يه چيزى تو "SWISS CHALET" يا همون " سيروس شله" خودمون خوردم و به سمت گيت رفتم....سوار كه شدم از حماقت هميشگى " اير كانادا" يكى سر جام نشسته بود و بلند هم نميشد! وقتى به مهموندار گفتم.....بعد 10 دقيقه طرف رو بلند كرد...اما باكس هاى بالا سر پر بود و وسايل دستيم همينطور رو دستم مونده بود! به مهموندارى گفتم ولى توجهى نكرد و نهايت موقع پرواز مهموندارى كه كمربند ها رو چك ميكرد معترضانه گفت چرا وسايلت دستته؟وقتى ماوقع رو گفتم طلبكارانه و بدون عذر خواهى وسايل  منو به داخل يكى از باكس هاى انتهايى هواپيما گذاشت.....خلاصه " مار از پونه بدش مياد دم لونه اش سبز ميشه"منم به جاى لوفت هانزا گير اير كانا دا افتادم! كه نه مهماندار درست درمونى داره نه پذيرايى درست و حسابى.....خوشبختانه. صندلى من "راهرو" بود يه هنديه وسط بود و يه خانوم مسن كه نميدونم كجايى بود " پنجره " نشسته بود...اين خانوم  تا فرانكفورت بيش از 10 بار دستشويى رفت هنديه كه با من همصحبت شده بود ميگفت فك كنم ديابت داره!.....ولى خودش هم سر منو خورد...2 شات "آ سكاچ" زد و افتاد به حرافى كه زنم كجا كار ميكنه و خودم كجا كار ميكنم و دختر و پسرم كالج هستن و ما همه موفق هستيم و سخت كوشش ميكنيم...تا كله اش از گرمى ميافتاد ساكت ميشد....ولى وقتى " درينك " رو ميزد نطق اش باز ميشد...داشت ميرفت "دهلى نو" و ميگفت از اونجا ميرم روستا مون تا فاميل رو ببينم و برگردم....و روستا شون هم تا دهلى 6 ساعت زمينى فاصله داشت..كمى هم درد دل كرد و گفت همه به من ميگن خيلى سخت كوش هستم ولى ايرادم اينه كه زياد مشروب ميخورم....تو دلم گفتم نه ايرادت زياد حرف زدنت بعد خوردن مشروبه!.....

فرانكفورت از هم ديگه خداحافظى كرديم و منم بعد 5..6.. ساعت ترانزيت تو فرانكفورت و خستگى و بازرسى هاى خسته كننده سوارهواپيماى " لوفت هانزا" اى اصل شدم!.....واقعا رفتار خوب و مهربونى داشتن مهموندار هاش......لباس با طراحى خوب...پذيرايى به موقع، و توجه به مسافر..با اينكه مقصد ايران بود و تقريبا تمامى مسافر ها به جز چند نفر ايرانى بودن، و مهموندار ها مجبور به رعايت بعضى موازين بودن، خيلى خوشرو برخورد ميكردن....ينى اگه بخوام "لوفت هانزا " رو " با " اير كانادا" مقايسه كنم مثل اين ميمونه كه بخوام يه" هتل "رو با يه" مسافر خونه" قياس كنم...
بگذريم...كانادايى ها يه كم از آدم بدورن!...حتى آمريكايى ها هم كه فيلم هايى در ارتباط با كانادا ميسازن گوشه اى به اون ميزنن...
........هواپيما با خوبى و خوشى و فرودى عالى در فرودگاه " امام" به زمين نشست...ساعت از نيمه شب گذشته بود...وارد صف كنترل گذرنامه شدم..خانمى كه مامور نيروى انتظامى بود ، گذرنامه رو چك كرد و با خوشرويى مهر ورود به كشور رو داخل گذرنامه زد.....وارد قسمت بار شدم و يه چرخ دستى رايگان كه در تورنتو بايستى 2$ بابت اون بدم، برداشتم و وسايلم رو گذاشتم و به سمت بازرسى گمرك و خروجى رفتم......هيچ بازرسى فيزيكى وجود نداشت فقط وسايل رو از زير دستگاه عبور ميدادن هيچ گير و دارى هم نبود..تشريفات گذرنامه و گمرك كمتر از يه ساعت طول كشيد و ساعت يك نيمه شب بيرون فرود گاه در تاكسى هاى فرودگاه نشسته بودم و به سمت منزل ميرفتم.........

ادامه داره

+ نوشته شده در  2013/11/6ساعت 17:10  توسط كانادا كليپ | 
 

دوست خوبمون "ص" ، نظرات سودمندى در مورد زندگى با "حداقل دستمزد و  زندگى با "كمك دولتى" دادن كه با جرح و تعديل خدمت تون ارايه ميشه......بخش هاى داخل كروشه از نويسنده وبلاگ هست :


 ... بطور مثال  فردى در كافى شاپ "تيم هورتونز" با حداقل دستمزد و تمام وقت كار ميكنه (ساعتى 10.25$) باحتساب 177 ساعت در ماه ميشه 1814.25$ كه خالص اون بعد كسر ماليات چيزى حدود 1540$ ميشه...[   اگه اين فرد مجرد باشه، بايستى حداقل 1000$ در ماه رو بابت يه بچلر در ساختمان هاى RENTAL پرداخت كنه و با مابقى هزينه خوراك و پوشاك و تلفن و سلفون و اينترنت و ترانسپورت رو بده كه در تورنتو بسيار سخت خواهد بود البته مشروط به اينكه شخص داراى اتومبيل نباشد در غير اينصورت، هزينه اتومبيل زندگى با اين مبلغ را غير ممكن خواهد كرد.....در صورت تاهل فرد و عدم اشتغال يكى از آنها زندگى با اين مبلغ عملا مردود است......]
......خانمى رو در نظر بگيرين كه با يه بچه از همسر جدا شده و چيزى در حدود 1300$ در ماه درامد داره ،  [    با توجه به اينكه هزينه نگهدارى يه بچه از يه بزرگسال بيشتره و هزينه هاى جانبى زيادى داره ، حتى با كمك هاى متفرقه ديگه اى كه دولت ميكنه زندگى اين مادر و بچه با تنگدستى خواهد گذشت ]  اگه مادر تصميم به اشتغال بگيره، چون مهد كودك هاى دولتى معمولا جا ندارند ، مادر بايستى 2 برابر آنچه كه دولت بابت مهد كودك ميپردازه به مهد كودك هاى خصوصى پرداخت كنه.....[  تازه با اشتغال مادر و كار طاقت فرسا، مادر ميتونه يه زندگى خيلى معمولى رو براى خود و فرزندش رقم بزنه...] 
.......فردى كه مجرده و بيكاره و در حدود  600$ از دولت كمك  ميگيره....[ اين فرد عملا به جاى زندگى، مرده گى ميكنه چون نه مسكن مناسبى و نه خوراك كافى در اختيار خواهد داشت.....] و يك زوج بيكار حداكثر 1000$ ميتونن از كمك دولت بهره مند بشن  [ اين مبلغ  ميتونه فقط هزينه مسكن ماهانه  اون ها رو ، اونم نه در آپارتمان بلكه در يه زيرزمين تامين كنه....]
فردى كه بالاى 65 ساله يا فردى كه معلوليت داره دولت حدود 900$ در ماه به اين  افرد پرداخت ميكنه.....[ اينگونه شهروندان يا مقيمان كانادايى هم به دست فراموشى سپرده شدن.....تا در تنهايى و عدم تامين زندگى عمر شون به پايان برسه..]

                                                         -------------------------------------------------

اين دوست خوبمون بصورت ساده و مفيدى ، درامد شهروندان يا مقيمان كانادا رو كه از كمك هاى دولتى استفاده ميكنن يا با حداقل حقوق مشغول به كار هستن رو توصيف كرده بود......... سوالى در ذهن  پيش مياد...  افراد بالاى 65 سال يا معلولين يا پدران و مادران جدا شده يا افرادى  كه با حداقل دستمزد كار ميكنن مرتكب چه غفلتى شده اند كه بايستى در پايين ترين سطح اقتصادى جامعه كانادا زندگى كنن؟.....هدف دولت كانادا از اعمال اين سياست هاى  اقتصادى غير عادلانه چيست؟

+ نوشته شده در  2013/11/6ساعت 15:28  توسط كانادا كليپ | 


ضمن پوزش از خوانندگان وبلاگ بخاطر غيبت يكماهه و مسافرت به ايران در پست هاى بعدى، كمى از وقايع تهران مينويسم اما قبل از اون يكى از دوستان خواننده سوالى رومطرح كرده بودن و يكى از دوستان اطلاعات مفيدى رو به صورت كامنت فرستاده بودن ، كه اين پست رو به اون اختصاص ميدم.....

ايشون پرسيده بودن: اگه از شوهرم طلاق بگيرم،با توجه به اينكه يه بچه دارم و شاغل هم نيستم،چه مبلغى از طرف دولت كانادا و چه مبلغى از طرف همسرم به من تعلق ميگيره؟درامد شوهرم هم 55000$ در سال هست....

دوستى به اينصورت پاسخ دادن :من وكيل نيستم ولى با تجربه چند سال گذشته خود پاسخ ميدم

درامد شوهر ايشون در حدود ماهانه 4500$ ميشه و نتيجتا ، 500$ بابت بچه از درامد ايشون كسر ميشه(براى CHILD SUPPORT تقريبا 11% درامد ناخالص براى هر بچه  محاسبه ميشه)  و اگه درامد شوهر زير 30000$ در سال باشه SPOUSAL SUPPORT به همسر تعلق نميگيره حتى اگه همسر شاغل نباشه ......

.در مورد ايشون كه درامد شوهر بالاى 30000 دلاره بايستى به دادگاه نشون بده دليل كار نكردن خودش  اينه كه تمام وقت اش رو براى مراقبت و پرورش   بچه گذشته......
در اين صورت بعد از كسر CHILD SUPPORT  حدود ، 4000$  براى شوهر باقى  ميمونه كه خالص اون بعد از كسر ماليات حدود 2500$ خواهد شد و خانوم ايشون ميتونه بسته به نظر قاضى چيزى بين صفر تا 700 دلار  SPOUSAL SUPPORTبدست بياره .....

خانوم ايشون در كل مبلغى در حدود 1300 دريافت خواهد كرد كه 500 دلار اون همون CHILD SUPPORT هست كه شوهر پرداخت  ميكنه و اگه شوهر بنا به حكم قاضى محكوم به پرداخت مبلغ 700 دلار به عنوان SPOUSAL SUPPORT بشه، دولت تنها 100 دلار پرداخت ميكنه كه مجموع مبالغ به 1300 دلار برسه....

و  اگه شوهر به عنوان SPOUSAL SUPPORT محكوم به پرداخت مثلا 300 دلار بشه دولت هم مقدار500 دلار پرداخت ميكنه كه با  احتساب 500 دلار CHILD SUPPORT همون سقف 1300 دلار براى خانوم تامين ميشه.....  .... ايشون ميتونن براى اطلاعات بيشتر به سايت :

WWW.MYSUPPORTCALCULATOR.CA   مراجعه كنن....

اما توصيه اى  ميكنم ... ايشون CHILD SUPPORT رو از همسرشون بگيرن...و 800 دلار باقيمونده تا سقف 1300 دلار  رو هم به گونه اى از دولت بگيرن و مبلغى رو هم به صورت توافقى از شوهرشون بگيرن ...كه از نظر اقتصادى  به نفع هر دو طرف خواهد بود....

                                            -----------------------------------------------

اطلاعات مختصرى هم خودم (كانادا كليپ)داشتم و به اينصورت ارايه كردم:

در اين موارد پرداخت هزينه بچه نسبت به پرداخت هزينه همسر الويت داره.....و پرداخت هزينه همسر مشروط به بعضى چيز ها هست..مثلا 3 سال زندگى كرده باشن....يا اگه 3 سال نيست بچه داشته باشن و مدام با هم زندگى كرده باشن و سن و سلامتى و مقدار درامد و غيره در صدور مقدار هزينه توسط دادگاه موثر هست...
شما حق دارين كه تمام دارايى هاى همسرتون رو بدونين كه به اون FULL FINANCIAL DISCLOSURE ميگن و با توجه به اون جدولى به نام SPOUSAL SUPPORT GUIDELINE (SSG) ...وجود داره كه دادگاه بر مبناى اون و شرايط شما و همسرتون تصميم ميگيره........... 

+ نوشته شده در  2013/10/30ساعت 14:33  توسط كانادا كليپ | 
 
صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو
عناوین مطالب وبلاگ
درباره وبلاگ
درك اشتياق دوستان براى مهاجرت، خصوصا كانادا،  انگيزه اى شد تا دورنمايى مختصر از زندگى نو مهاجران (به ويژه ايرانيان در تورنتو )و رويداد هاى كانادا بازگو شود تا شايد كمكى بسيار كوچك به انتخاب و تحليل اين عزيزان در مدتى هر چند كوتاه بنمايد .
از سوى ديگر، مرور گاه و بيگاه تار نما ها و وبلاگ هايى در مورد كانادا ،با عنوان هاى مهاجرت،تحصيل،كار،زندگى.......و ده ها موضوع مفيد ديگر دليلى شد تا تكه كوچك ديگرى از اين جورچين (پازل)  مكان يابى شده و با كمك ديگر دوستان به شكلى منطقى و قابل قبول و بدور از ديدگاه هاى شخصى در محل خود قرار گيرد. اميداينكه اين تكه ها درمكان درست جاى گيرند و نقطه اتكايى براى ديگران باشند.

پیوندهای روزانه
--- وبلاگ خداحافظ كانادا
--- وبلاگ كانادا مدينه فاضله؟!(مهاجرت به کانادا، آری یا نه؟)
--- وبلاگ حميد يك متقاضى مهاجرت به كانادا با ويلچر
آرشیو پیوندهای روزانه
نوشته های پیشین
2015/6/22 - 2015/7/22
2015/4/21 - 2015/5/21
2015/2/20 - 2015/3/20
2015/1/21 - 2015/2/19
2014/12/22 - 2015/1/20
2014/4/21 - 2014/5/21
2014/2/20 - 2014/3/20
2014/1/21 - 2014/2/19
2013/12/22 - 2014/1/20
2013/11/22 - 2013/12/21
2013/10/23 - 2013/11/21
2013/9/23 - 2013/10/22
2013/8/23 - 2013/9/22
2013/7/23 - 2013/8/22
2013/6/22 - 2013/7/22
2013/5/22 - 2013/6/21
2013/4/21 - 2013/5/21
2013/3/21 - 2013/4/20
2013/2/19 - 2013/3/20
2013/1/20 - 2013/2/18
2012/12/21 - 2013/1/19
2012/11/21 - 2012/12/20
2012/10/22 - 2012/11/20
2012/9/22 - 2012/10/21
2012/8/22 - 2012/9/21
2012/7/22 - 2012/8/21
2012/6/21 - 2012/7/21
2012/5/21 - 2012/6/20
2012/4/20 - 2012/5/20
2012/3/20 - 2012/4/19
2012/2/20 - 2012/3/19
2012/1/21 - 2012/2/19
2011/12/22 - 2012/1/20
2011/11/22 - 2011/12/21
2011/10/23 - 2011/11/21
2011/9/23 - 2011/10/22
آرشيو
پیوندها
خدا حافظ  كانادا
كانادا ، مدينه فاضله؟!
به سوی کانادا
در راه كانادا
چرا مهاجرت؟ دل نوشته های مهاجرت
مهاجرت موفق به کشور کانادا
راهنماى مهاجرت به كانادا
کانادا سرزمین آرزوها
از مونترال تا ونكوور
 

 RSS

POWERED BY
BLOGFA.COM